بعدی
like

پیوند استعلایی میان مرفین و شوکران

‏. ‏(‏۲-‏تیر-‏۱۳۹۸)

پیوند بنیامین و سقراط در همین‌جاست: در نوعی پیوند استعلایی میان مرفین و شوکران، بر زمینۀ یک تئاتر روایی و دیالکتیکی و با پس‌زمینه‌ای از مسیحا و فرشتۀ تاریخ.

به گزارش آرت کافه،محمد رضایی‌راد به مناسبت آغاز نمایش «فرشته تاریخ» یادداشتی نوشته است که در ادامه می خوانید:


یادداشت محمد رضایی‌راد    فرشته تاریخ  ارسطو سقراط برتولت برشت

در تاریخ فلسفۀ قرن بیستم و در حیطۀ نظریۀ ادبیِ مدرن، والتر بنیامین از هر حیث شمایل یگانه‌ای دارد. دوستی بنیامین با گرشوم شولم متفکر یهودی موجب آشنایی او با عرفان و الهیات یهود شد. به‌عوض رابطۀ عاشقانه‌اش با آسیه لاسیس بازیگر تئاتر روس و رفاقت عمیقش با برتولت برشت نمایشنامه‌نویس و کارگردان آلمانی و همچنین آشنایی‌اش با حلقۀ فکری فرانکفورت او را به سمت مارکسیسم کشاند. این همه باعث شد جستارهای ادبی و رساله‌های فلسفی و سیاسی او آمیزه‌ای باشد از رویکردهای مارکسیستی و مفاهیم الهیاتی با زبانی آمیخته به تمثیل و استعاره و شعر.
این زبان شاعرانۀ فلسفی شاید هیچ جا همچون تفسیر کوتاهش بر نقاشی پل کله باعنوان «فرشتۀ نو» عیان نباشد. آنجا که او با نگاه عمیق تاریخی‌ و با زبانی پرشور فرشته را به شاهدی بدل می‌کند که بر تمام تاریخ ستم ـ از پیش تا پس ـ چشم دوخته است. این تفسیر در خلال رسالۀ «تزهایی دربارۀ مفهوم تاریخ» نوشته شد. این رسالۀ کوتاه جزو آخرین نوشته‌های بنیامین است که در آن او مفاهیم الهیاتی را با رادیکالیسم انقلابی درآمیخته و طنینی پرشور و مسیحایی دارد. انگار این رساله وصیتنامه‌ای‌ست که فیلسوف برای تاریخ باقی گذاشته است. از این منظر «فرشتۀ تاریخ» کسی نیست جز خود بنیامین.
در واقع همین تعلق خاطر فلسفی و هنری بود که بنیامین را به سوی برشت کشاند. بنیامین از پرشورترین هواداران انقلابی بود که برشت در تئاتر ایجاد کرده ‌بود. برشت کوشید در برابر شکل مسلط نمایشنامه‌نویسی که «تئاتر دراماتیک» یا «تئاتر ارسطویی» خوانده می‌شود، شکل فراموش‌شده‌ای از تئاتر را احیا کند که به «تئاتر اپیک» یا «تئاتر روایی» موسوم است. بنیامین از نخستین کسانی بود که کوشید همراه با برشت نظریۀ تئاتر روایی را شرح و بسط دهد. او و برشت در تئاتر ارسطویی یا دراماتیک خطری را مشاهده می‌کردند که خودشان تخدیر یا هیپنوتیزم تماشاگر می‌خواندند و در برابر، تئاتر روایی را واجد نوعی آگاهی‌بخشی می‌دانستند که باید بتواند تماشاگر آگاه پرورش دهد. تئاتر اپیک برای برشت و بنیامین تنها دارای جنبه‌های روایی نبود ،بلکه می‌توانست واجد خصلتی جدلی و دیالکتیکی نیز باشد و همین مسئله بود که آنان را خواه‌ناخواه به نخستین چهرۀ دیالکتیکیِ تاریخ فلسفه، یعنی سقراط، متصل می‌کرد. آنان در اندیشۀ سقراط و شاید در مرگش نوعی قدرت آگاهی‌بخشی و رهایی‌بخشی را مشاهده می‌کردند.
سقراط هم شمایل یگانه در تاریخ فلسفه دارد. او نخستین شهید فلسفه بوده و یگانگی بنیامین در فلسفه‌ قرن بیستم چندان دور از یگانگی سقراط نیست. فرجام آنان شباهتی غریب با هم دارد. تراژدی بزرگ بنیامین در این بود که در یکی از ظلمانی‌ترین ادوار تاریخ بشری زیسته بود، یعنی دوران خیزش فاشیسم و جنگ جهانی دوم. او، هم به خاطر تعلقش به مارکسیسم و هم به خاطر تبار یهودی‌اش از چنگ نازی‌ها گریخت و مدتی در فرانسه در تبعید به سر برد،اما پس از اشغال فرانسه به دست ارتش نازی کوشید همچون دوستان فیلسوفش تئودور آدورنو و هانا آرنت به آمریکا بگریزد، اما در حین فرار از کوهستان پیرنه به چنگ مرزبانی اسپانیایی افتاد. او پیش از آنکه مرزبانان اسپانیایی وی را به گشتاپو تحویل دهند با مرفین به زندگی خود خاتمه داد. برای ما پیوند بنیامین و سقراط در همین‌جاست: در نوعی پیوند استعلایی میان مرفین و شوکران، بر زمینۀ یک تئاتر روایی و دیالکتیکی و با پس‌زمینه‌ای از مسیحا و فرشتۀ تاریخ.
این نمایشنامه نمی‌تواند خود را از زیر سایه‌ سقراط و برشت رها کند. تئاتر اپیکِ برشت شکل نمایشنامه را تعیین می‌کند و تراژدی مرگ سقراط، روح آن را رقم می‌زند. تقریباً تمام آ‌چه را که در این یادداشت کوتاه شرح داده‌ام در این نمایش خواهید یافت. تنها می‌ماند پاسخ به یک پرسش که «اصلاً چرا اکنون و اینجا نمایشی دربارۀ بنیامین؟» که لابد آن را هم باید خود در طول نمایش دریابید.